نظرات شما عزیزان:
...
ساعت23:37---23 مهر 1393
امیرحسین حیدری
امام حسین(ع)-مناجات
ای کاش برای تو اثر داشته باشم
باری ز سر دوش تو برداشته باشم
بی شک تو به دیدار دل خسته می آیی
از آمدنت کاش خبر داشته باشم
سر نذر قدومت نشود بار گران است
ای وای اگر پیش تو سر داشته باشم
بی دینم اگر پیش دو ابروی کمانت
من سجده به محراب دگر داشته باشم
از شوق زیارت دل من بال درآورد
بگذار که در صحن تو پر داشته باشم
تا کرببلا قبله ی عشاق جهان است
حیف است که بر کعبه نظر داشته باشم
من خواسته ام تا که به چشمم رمقی هست
در روضه ی تو دیده ی تر داشته باشم
بگذار که من در عوض آن همه زخمت
یک داغ اقلاً به جگر داشته باشم
امام حسین(ع)-مناجات
ای کاش برای تو اثر داشته باشم
باری ز سر دوش تو برداشته باشم
بی شک تو به دیدار دل خسته می آیی
از آمدنت کاش خبر داشته باشم
سر نذر قدومت نشود بار گران است
ای وای اگر پیش تو سر داشته باشم
بی دینم اگر پیش دو ابروی کمانت
من سجده به محراب دگر داشته باشم
از شوق زیارت دل من بال درآورد
بگذار که در صحن تو پر داشته باشم
تا کرببلا قبله ی عشاق جهان است
حیف است که بر کعبه نظر داشته باشم
من خواسته ام تا که به چشمم رمقی هست
در روضه ی تو دیده ی تر داشته باشم
بگذار که من در عوض آن همه زخمت
یک داغ اقلاً به جگر داشته باشم
....
ساعت23:31---23 مهر 1393
اشعار مناجات با امام زمان عجل الله
***
آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
گریه ... فراق ... گریه ... فراق ... این چه رسمی است؟!
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن ... بس است
خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
باشد قبول می روم امّا دعای تو ...
... در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
آقا بیا به حقّ شکاف سر علی (علیه السلام)
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
***
آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
گریه ... فراق ... گریه ... فراق ... این چه رسمی است؟!
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن ... بس است
خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
باشد قبول می روم امّا دعای تو ...
... در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
آقا بیا به حقّ شکاف سر علی (علیه السلام)
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
..........
ساعت23:34---22 مهر 1393
اشعار مناجات با خدا
یا رب الهی آمدم
با رو سیاهی آمدم
در بی پناهی آمدم
خواهی نخواهی آمدم
زشتی من از حد گذشت
دور از تو بر من بد گذشت
حملم به بی عاری نکن
ردم ز بیزاری نکن
با من مگو زاری نکن
ترک وفادارای نکن
حرفی ندارد حال من
لطف تو و اقبال من
گمراهم اما بی پناه
دارم به لب ذکر اِلاه
اما به دل میل گناه
ماندم میان این دو راه
من بسکه دست دست کرده ام
خود را تهی دست کرده ام
دارم گله از حال خود
من خود شکستم بال خود
رفتم پی امیال خود
افتاده ام دنبال خود
بلکه تو پیدایم کنی
در کوی خود جایم کنی
یارب مرا رسوا مکن
با من چو من تا مکن
مشت مرا هم وا مکن
امروز و هی فردا مکن
خورده گره کارم خدا
تنها تو را دارم خدا
کاری ندارم با کسی
در باغ هم باشد خسی
حالا که بیمارم بسی
پس کِی به داردم میرسی
من خوب میدانم بدم
گفتی بیا من آمدم
هرچه تو بخشیدی به من
خوردم فریب خویشتن
امشب بگو با من سخن
سویم بیا توبه شکن
بیش از همه شرمنده ام
از فاطمه شرمنده ام
یارازق الطفل الصغیر
یا راحم الشیخ الکبیر
یا جابر العظیم الکسیر
یا رب اجرنا یا مجیر
خوردم زمین من را مزن
افتاده ام از پا مزن
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی د
یا رب الهی آمدم
با رو سیاهی آمدم
در بی پناهی آمدم
خواهی نخواهی آمدم
زشتی من از حد گذشت
دور از تو بر من بد گذشت
حملم به بی عاری نکن
ردم ز بیزاری نکن
با من مگو زاری نکن
ترک وفادارای نکن
حرفی ندارد حال من
لطف تو و اقبال من
گمراهم اما بی پناه
دارم به لب ذکر اِلاه
اما به دل میل گناه
ماندم میان این دو راه
من بسکه دست دست کرده ام
خود را تهی دست کرده ام
دارم گله از حال خود
من خود شکستم بال خود
رفتم پی امیال خود
افتاده ام دنبال خود
بلکه تو پیدایم کنی
در کوی خود جایم کنی
یارب مرا رسوا مکن
با من چو من تا مکن
مشت مرا هم وا مکن
امروز و هی فردا مکن
خورده گره کارم خدا
تنها تو را دارم خدا
کاری ندارم با کسی
در باغ هم باشد خسی
حالا که بیمارم بسی
پس کِی به داردم میرسی
من خوب میدانم بدم
گفتی بیا من آمدم
هرچه تو بخشیدی به من
خوردم فریب خویشتن
امشب بگو با من سخن
سویم بیا توبه شکن
بیش از همه شرمنده ام
از فاطمه شرمنده ام
یارازق الطفل الصغیر
یا راحم الشیخ الکبیر
یا جابر العظیم الکسیر
یا رب اجرنا یا مجیر
خوردم زمین من را مزن
افتاده ام از پا مزن
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی د
...........
ساعت23:17---22 مهر 1393
صدای کیست...
صداي كيست چنين دلپذير ميآيد؟
كدام چشمه به اين گرمسير ميآيد؟
صداي كيست كه اين گونه روشن و گيراست؟
كه بود و كيست كه از اين مسير ميآيد؟
چه گفته است مگر جبرييل با احمد؟
صداي كاتب و كلك دبير ميآيد
خبر به روشني روز در فضا پيچيد
خبر دهيد:كسي دستگير ميآيد
كسي بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست
به دستگيري طفل صغير ميآيد
علي به جاي محمد به انتخاب خدا
خبر دهيد: بشيري به نذير ميآيد
كسي كه به سختي سوهان، به سختي صخره
كسي كه به نرمي موج حرير ميآيد
كسي كه مثل كسي نيست، مثل او تنهاست
كسي شبيه خودش، بينظير ميآيد
خبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريخت
خبر دهيد به ياران: غدير ميآيد
به سالكان طريق شرافت و شمشير
خبر دهيد كه از راه، پير ميآيد
خبر دهيد به ياران:دوباره از بيشه
صداي زنده يك شرزه شير ميآيد
خم غدير به دوش از كرانهها، مردي
به آبياري خاك كوير ميآيد
كسي دوباره به پاي يتيم ميسوزد
كسي دوباره سراغ فقير ميايد
كسي حماسهتر از اين حماسههاي سبك
كسي كه مرگ به چشمش حقير ميآيد
غدير آمد و من خواب ديدهام ديشب
كسي سراغ من گوشه گير ميآيد
كسي به كلبه شاعر، به كلبه درويش
به ديده بوسي عيد غدير ميآيد
شبيه چشمه كسي جاري و تپنده، كسي
شبيه آينه روشن ضمير ميآيد
علي (ع) هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد
به سربلندي او هر كه معترف نشود
به هر كجا كه رود سر به زير ميآيد
شبيه آيه قرآن نميتوان آورد
كجا شبيه به اين مرد، گير ميآيد؟
مگر نديدهاي آن اتفاق روشن را؟
به اين محله خبرها چه دير ميآيد!
بيا كه منكر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قيامت اسير ميآيد
بيا كه منكر مولا اگر چه پخته، ولي
هنوز از دهنش بوي شير ميآيد
علي هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد...
شاعر:مرتضي اميري اسفندقه
صداي كيست چنين دلپذير ميآيد؟
كدام چشمه به اين گرمسير ميآيد؟
صداي كيست كه اين گونه روشن و گيراست؟
كه بود و كيست كه از اين مسير ميآيد؟
چه گفته است مگر جبرييل با احمد؟
صداي كاتب و كلك دبير ميآيد
خبر به روشني روز در فضا پيچيد
خبر دهيد:كسي دستگير ميآيد
كسي بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست
به دستگيري طفل صغير ميآيد
علي به جاي محمد به انتخاب خدا
خبر دهيد: بشيري به نذير ميآيد
كسي كه به سختي سوهان، به سختي صخره
كسي كه به نرمي موج حرير ميآيد
كسي كه مثل كسي نيست، مثل او تنهاست
كسي شبيه خودش، بينظير ميآيد
خبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريخت
خبر دهيد به ياران: غدير ميآيد
به سالكان طريق شرافت و شمشير
خبر دهيد كه از راه، پير ميآيد
خبر دهيد به ياران:دوباره از بيشه
صداي زنده يك شرزه شير ميآيد
خم غدير به دوش از كرانهها، مردي
به آبياري خاك كوير ميآيد
كسي دوباره به پاي يتيم ميسوزد
كسي دوباره سراغ فقير ميايد
كسي حماسهتر از اين حماسههاي سبك
كسي كه مرگ به چشمش حقير ميآيد
غدير آمد و من خواب ديدهام ديشب
كسي سراغ من گوشه گير ميآيد
كسي به كلبه شاعر، به كلبه درويش
به ديده بوسي عيد غدير ميآيد
شبيه چشمه كسي جاري و تپنده، كسي
شبيه آينه روشن ضمير ميآيد
علي (ع) هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد
به سربلندي او هر كه معترف نشود
به هر كجا كه رود سر به زير ميآيد
شبيه آيه قرآن نميتوان آورد
كجا شبيه به اين مرد، گير ميآيد؟
مگر نديدهاي آن اتفاق روشن را؟
به اين محله خبرها چه دير ميآيد!
بيا كه منكر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قيامت اسير ميآيد
بيا كه منكر مولا اگر چه پخته، ولي
هنوز از دهنش بوي شير ميآيد
علي هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد...
شاعر:مرتضي اميري اسفندقه